توی ِ مودبورد حال و هوای ِ کلکسیون رو نشون دادم و رنگ و فرمی که انتخاب کردم و چند تا عکس از کارای ِ الکساندر ونگ.
توی ریسرچ بورد هم مجموعهای از قفلها و زیپها و ریزهکاریهایی که میخوام استفاده کنم.
اینم چهار مدل چرمی که خریدم.
اینم شو پیسی که هنوز تموم نشده از سیلیکون. سه تا دستبند و یک گردنبند هم دارم درست میکنم. اصولن از سیلیکون برای ِ قالب گیری استفاده میکنن ولی من دارم با خود ِ سیلیکون به عنوان متریال ِ اصلی کار میکنم.
ده روز ِ اول ترم ِ چهارم رو در مدرسهی کفش گذروندیم. ۵ روز تئوری و ۵ روز عملی. جالب بود و سخت. وقتمون هم اونقدری نبود که بتونیم آخرش یه جفت کفش ِ درستحسابی به عمل بیاریم ولی راه و روششو تا جایی که تونستن بهمون یاد دادن. فکر کنم طراحی و درستکردن ِ کفشای ِ نپوش رو ترجیح میدم.
میگن هرچه برای ِخود میپسندی برای دیگران نیز بپسند. از اینرو خواستم بیام و یکی از خوردنیهایی که میپسندم رو باهاتون به اشتراک بذارم. کلا چندسالیست که فرهنگ ِ به اشتراک گذاری به شدت بر ما مستولیست و زشته که ازش اطاعت نکنیم.
دانشجو هستم. از خانهی مادری یا بهتر بگم از آشپزخانهی مادری دورم. حوصلهی آشپزی ندارم. عجله دارم. ولی به مامانم قول دادم غذای تازه بخورم و سراغ مکدونالد نروم. پول هم زیاد ندارم. خب؟ حالا میخوام با یکی از غذاهایی که هم سریع آماده میشه و هم کاملن فستفود نیست و سبزیجات ِتازه داره و من فرتفرت درست میکنم و ازش سیر نمیشم آشناتون کنم. البته خب لابد آشنا هستید ولی حالا چون خواستم وبلاگ بنویسم بذارید این سوژهم باشه. خب؟
اول اینکه شما باید تورتلینی داشته باشید. برید بخرید یا خودتون درستش کنید که اگه اینکارو کنید دیگه ۱۰۰ درصد فستفود نیست و دمتون گرم و مامانتون کلی حال میکنه از داشتن چنین فرزندی.
تورتلینی ِ حاضری میتونه این شکلی یا هرشکل ِ دیگهای باشه. راستی تورلینی انواع مختلف داره. ینی توشون فرق داره. مثلن یکی توش اسفناجه. یکی قارچ یا شایدم گوشت :
خب حالا که تورتلینی دارید بریزیدش تو آبجوش و مث ِ ماکارونی بپزیدش. بعد هم آبکش کنید وبذارید کنار تا بعدن برید سراغش. حالا فلفلدلمهای و کدو و پیازچه و گوجه و قارچ و کالباس رو بردارید و ریزریز کنید و بریزید تو مایتابه و هرچی ادویه دارید بهش بزنید و بذارید آماده شه. حالا میتونید تورتلینی هارو بهش اضافه کنید.
خب به این قسمت که رسیدید باید بین ِخامه و سس گوجه انتخاب کنید. من با خامه دوس دارم. منظورم از خامه اون خامهی زده نشدهس. همون که آبکیه.
همهی اینا ۲۰ دیقه هم نشد. خب حالا تورتلینی آمادهس.
سه تا سطل خریدم. تا حالا سه تا سطل باهم نخریده بودم. یک سطل ِ نارنجی برایِ کاغذ، یک سطل ِ آبی برای ِ زباله های ِ حمام و یک سطل ِ حصیری هم برای ِ لباسچرکها. بعد از خرید ِ سطلها رفتم کتابخانه و کتابی که هفتههای ِ زیادی بدون ِ اینکه حتی لایش را باز کنم توی کیفم بود را پس دادم. البته به همراه ِ ۱۱ یورو جریمه. اگر بخواهم جریمههایی که تا امروز بابت ِ کتاب به کتابخانههای ِ مختلف پرداخت کرده ام را بشمارم مبلغی درمیاید که معادل ِ خرید ِ یک آیپد است. من زیاد کتاب نمیخرم. این کتابهایی که دارم اکثرن هدیه گرفتم و یا از حراجیها و بازارچههای ِ خیریه خریده ام. چون معتقدم کتابی که در کتابخانه یافت میشود را چرا باید خرید؟ من که بیش از یکبار کتابی را نمیخوانم.
از سهشنبه برگشته ام خوابگاه. ۱۰ روز تا شروع ِ ترم مانده. خوابگاه خیلی خلوت است. دیشب که از بیرون میامدم فقط دو تا از پنجرهها چراغشان روشن بود. این یعنی هیچکس در خوابگاه نیست. همه هنوز پیش ِ خانوادههایشان هستند یا رفتهاند مسافرت و یا اصلن بیرون بودند که چراغشان خاموش بود.
به زودی همخونه میآید. اسمش را روی ِ زنگ دیدم. دختر است. کریستین. جز این هیچ چیزی دربارهاش نمیدانم. امیدوارم همخونهی خوبی باشیم برای ِ هم.
در این روزهای ِ باقیمانده سعی میکنم بیشتر مداد و قلممو در دست بگیرم تا تمرینی باشد برایِ ترمی که قرار است شروع شود.
استاد ازمون خواست که با پارچهی سفیدی که در اختیارمون میذاره یه کلکسیون ِ سه تیکه درست کنیم با الهام از نمایشنامهی استلای ِ گوته
کلکسیون ِ من :
کلکسیون دوم : معماری
استاد اینبار ازمون خواست با پارچهای از جنس ِ پیویسی از بین ِ معمارهایی که بهمون معرفی میکنه یکی رو انتخاب کنیم و با الهام از آثارش یه کلکسیون درست کنیم. من یکی از ساختمونهایی که زها حدید طراحی کرده بود رو انتخاب کردم.