یه پیراهن قرمز پوشیدم. صبح که داشتم حاضر میشدم حواسم بود سینه بند زرشکی مو ببندم تا رنگ بنداش وقتی بیرون میمونه با رنگ پیرهنم ست باشه. موهامو برخلاف همیشه باز گذاشتم. کفشهای مشکی مو نگاه میکنم و انگشتای لاک زدمو تکون میدم. همیشه وقتی به پاهام نگاه میکنم همین کارو انجام میدم انگار با اینکار انگشتام بهم سلام میکنن.
دسته گلی رو که اسم گلاشو نمیدونم میدم به اون یکی دستم و به ساعتم نگاه میکنم. ۱۰ دقیقه مونده و شاید بیشتر! بستگی داره تحویل چمدونا چقدر طول بکشه. میرم طرف یه صندلی خالی و میشینم. دامن پیرهنم تا رو زانوهامو میپوشونه. آینه رو از کیفم درمیارم و خودمو توش نگاه میکنم. لبامو براق تر میکنم. وقتی آینه و برق لب رو تو کیفم میذارم از جام بلند میشم و میرم طرف در خرو جی گیت.
مسافرا کم کم سر و کلشون پیدا میشه. چهرش میاد تو ذهنم و با خودم فکر میکنم حتی اگه عینک هم نزده باشه میشناسمش. لبخند میزنم. دیدمش. یه تی شرت سفید ساده تنش کرده با یه شلوار جین. یه کیف لپتاپ رو دوشش انداخته و به یه چمدون نسبتا بزرگ رو روی زمین میکشه و میاد سمت من اما هنوز منو ندیده. دسته گل رو بالا میبرم و تو هوا تکون میدم. اول به دسته گل نگاه میکنه و بعد نگاهش میوفته تو صورتم و میخنده. جلوتر که میاد همدیگرو بغل میکنیم و احوالپرسی. بهش میگم قطار تا ۲۰ دقیقه ی دیگه حرکت میکنه. باهم از پله برقی پایین میریم. ایستگاه درست زیر فرودگاه قرار داره. از پرواز میپرسم.
*
سوار قطار میشیم و چون جایی برای نشستن نیست روبه روی هم می ایستیم و به هم لبخند میزنیم. میگه: بزرگ شدی! میخندم و میگم تو هم پیر شدی! قطار نگه میداره و ۲تاصندلی خالی میشه. تا میشینیم از پنجره بیرون رو نگاه میکنه و میگه: بالاخره اومدم دهاتتون. از تو جیبش موبایلشو درمیاره میگه اول از همه باید سیم کارت بخرم. کیفمو باز میکنم و از تو کیف پولم یه سیم کارت بیرون میارم و میگیرم طرفش و میگم اینم سیم کارت. میگه: عاشق این حرکاتتم! میخندیم و سیم ِ گوشی شو عوض میکنه. اول از همه شماره خودش و بعد هم شماره ی منو سیو میکنه. میپرسه: کی میرسیم؟ که میگم: نیم ساعت دیگه میرسیم مانهایم و از اونجا قطارمونو عوض میکنیم و میریم کارلسروهه. دو سه ساعت دیگه خونه ایم.
*
کلید رو تو در میچرخونم. در باز میشه و میام تو و چراغارو روشن میکنم. اونم پشت سرم وارد میشه. میرم طرف آشپزخونه و کتری رو روشن میکنم. ازم میپرسه :دستشویی کجاست؟ نشونش میدم و فنجونارو از کابینت بیرون میارمو میچینم رو میز.
نیم ساعت بعد هر دو تو کنار میز روبه روی هم تو آشپزخونه نشستیم و فنجونای خالی رو تو دستامون فشار میدیم. بهش میگم: خب چرا نمیپرسی؟ میگه: چیو؟ میگم :همون که میخواستی از تو قطار بپرسی و نپرسیدی! میخنده و میگه: خب تو که سوالو میدی جواب رو بگو. میپرسم چای میخوری؟ میگه آره. فنجونامونو پر میکنم و میگم: جدا شدیم! با تعجب میپرسه چی؟ کِی؟ چرا نگفتی پس؟ با شیطنت نگاهش میکنم و میگم:چون دیروز جدا شدیم. چشماش بزرگ میشه و باز میپرسه: چی؟ لبخند میزنم و میگم چاییت سرد نشه!
*
میگه رو مبل راحت تره پس مبل رو براش آماده میکنم . شب بخیر میگم و میرم تو اتاقم. لباس خوابمو میپوشم و رو تخت دراز میکشم.
*
به ساعت نگاه میکنم. از ۲ گذشته. آروم از تخت پایین میام و میرم طرف در. سعی میکنم طوری در رو باز کنم که صدایی تولید نشه. میرم طرف دستشویی. آباژور پذیرایی روشنه. با خودم فکر میکنم حتما رفته دستشویی اما میبینم در بالکن بازه. آروم میرم تو بالکن. به نرده ها تکیه داده و داره سیگار میکشه. میپرسم: بیداری؟ انگار که از خواب بیدار شده باشه تکونی میخوره و سرشو میچرخونه طرفم و میگه: اِ بیدارت کردم؟ میگم: نه اما انگار من ترسوندمت. میخنده و میگه: خوابم نبرد. میرم طرفش و سیگارشو از دستش میگیرم. خاموشش میکنم و میگم: اینجا سیگار کشیدن ممنوعه! میخنده و بغلم میکنه و میگه: بوسیدن چطور؟ صورتم رو به صورتش نزدیک میکنم و وقتی لبهامون به هم میخوره چشمامو میبندم.
۱۶ امرداد ۱۳۸۸
dustam khaili bimaze bud montazere badiam
[Reply]
خب این داستان کوتاه بود
همه ش که نباید ژانر طنز داشته باشه
از این به بعد از این مدل بیشتر مینویسم :)))) آی ام ساری :))
[Reply]
ام.آر.آر Reply:
شهریور ۱۲ام, ۱۳۸۸ at ۰۰:۱۱
لطفآ از کای هم بنویس
[Reply]
خوب بود …توصیفاتت زنده اس.اضافات هم قیچی شده. بعد خواننده خیلی کنجکاو میشه بدونه کی بوده :دی باید تو پی نوشت بیاری
[Reply]
مرسده Reply:
شهریور ۱۱ام, ۱۳۸۸ at ۱۹:۰۶
ممنون از نظرات ِ مفید:)
خب اصلا نمیخواستم بدونن کی بوده :-“
[Reply]
Great
[Reply]
آیا شما کافه پیانو رو ننوشتی ؟
[Reply]
من عاشق اینم که تو یه داستان همه چی واسم توصیف بشه، از این جهت خوب بود ولی واسه اینکه من حسابی با خوندنش ذوق کنم هنوز کار می بره. من چون نویسنده خوبی نیستم نمی تونم بگم از نظر من چطوری باشه بهتره، ولی خودم میدونم خواننده خوبی هستم! اسمایلی از خود راضی
[Reply]
khak bar saram pas to chera be in rooz oftadi zendegi ke bekhad ba sigar shoro besharo bayad …….tosh bedroooood(kheili khub booob).
[Reply]
عاشق شدی نترس . اگه ترسیدی هم عیب نداره یکی پیدا میشه بالاخره بترسه و اعتماد نکنه به همین سادگی
[Reply]
ببینم هر دفعه به هر ۱۰ تا انگشتت تک تک سلام می کنی با نگات؟؟؟ چه حوصله ای!!!!
[Reply]
salam mersede jan, man kasraye 360am fek nakonamam yadet biad, any way, mikhastam nazar bedam dar morede in 2 takari ke azat khoondam,in ke dariminivisi khoobe , yani kheyli khoobe, amma behet tosieh mikonam, bishtar ye khanandeye khoob bah ta ye neveisandeye ajalehii, choon to dari dastan minivisi, say kon too dastanet jarayano az dast nadi, ya ajale nakoni vase be dast avordanesh,khoob minivisi ama be ghome shahriar mandani poor, dastanat oon ANNE dastan nevisi ro nadare,(roojoo be arvahe shahrzad, mandani pooe)faghat va faghat bekhoon, vaghti ziad bekhooni kamtar minivisi, ya ye jooraie vasvase bishtari vase neveshtan dari,poshte in neveshteha ye zehni hast ke age bekhad 2nia ro migire;)
roshan bashi
[Reply]
لطیف بود خیلی
[Reply]
:)) به به ، چشمم روشن ، خوب شد بعد از افطار خوندمش :)))))) / قشنگ بود :ی
[Reply]
روزم باطل شد :))))))))) بذار بگم گرداب بگیردت :)))))))))))))))))))))))))))))))
یعنی چی اینکارا ؟ بی ناموسی تو اینجا هم بیداد می کنه ؟ :))))))))
[Reply]
mersede juni man ye soal daram azat..dirooz man ye jaee az safheye to klick kardam bad page ye pesari baz shod moteasefane waght nakardam dorost bekhunamesh fekr konam titre matnesh hemaseye giso gis keshi bud BG pagesham ye musike matne khaili ghashang dasht mituni komakam koni peydash konam plzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzz
[Reply]
سلام . جسارتاً شما همون داستان ننویسی سنگینتر نیست ؟؟؟!!!!
[Reply]
خوب داستانه، طرح داره، شخصیت داره، کنش داستانی داره اما زبان داستان مشکل داره، طرح هم دچار مشکلاتی هست، شخصیت پردازی هم مشکلات خاص خودش رو داره اینجا. / سوالم این هست که چندبار بعد از نوشتن داستانی، اون رو می خونی؟
[Reply]
مرسده Reply:
شهریور ۲۹ام, ۱۳۸۸ at ۰۹:۵۲
خب این اولین داستان من بود و بعد از نوشتن ۳ ۴ یا ۵ بار خوندمش
ممنون میشم اگه صریح تر و دقیق تر مشکلاتشو بهم بگید
[Reply]
بابا این کامنتای منو چرا پاک میکنی؟ دیگه نمیام اینجا :(
[Reply]
تو بحر قصه ات رفتم ….
ولی دلم میخواست یه اتفاق دیگه میشد و یه تحرک دیگه می داشت !
پاینده باشی
[Reply]
Hmmm… :-“
[Reply]
عزیزم عالی بود . با اینکه دفعه اوله که می نویسی ولی خیلی خوب بود . امیدوارم هر روز بیشتر پیشرفت کنی.
[Reply]