دخترک با چشمای ِ اشکآلود به عروسکش نگاه کرد… چندهفته پیش شب ِ کریسمس وقتی جعبهی بزرگ ِ قرمزرنگ رو که با روبان طلایی تزئین شده بود از مادرش گرفته بود خیلی ذوق کرده بود. وقتی جعبه رو باز کرد بود و عروسک ِ موطلایی رو تو اون لباس ِ صورتی ِ تورتوری دیده بود چشماش برق زده بود. عروسک رو بغل کرده بود و اونقدر محو صورت خوشگل ِ عروسک شده بود که یادش رفته بود مامانشو ببوسه و فقط با هیجان گفته بود: مرسی ماماااان!
حالا عروسک ِ موطلایی روی تخت افتاده بود و چشم نداشت. موقع تاببازی از دست ِ دخترک افتاده بود و چشماش قِل خورده بود افتاده بود زمین. دخترک همونطور به عروسک که حالا دو تا سوراخ جای ِ چشماشو گرفته بودن نگاه میکرد و اشک میریخت. دستشو گذاشت رو دهنش تا کسی صدای ِ گریهشو نشنوه. تصمیم گرفت هرشب موقع خواب دعا کنه و از خدای مهربون بخواد تا چشمای ِ عروسک مثل ِ روز اول بشه.
دخترک هرشب دعا میکرد و به خدای مهربون میگفت: خداجونم مامان گفته تو بچه هارو خیلی دوس داری و زود آرزوهاشونو برآورده میکنی. ازت میخوام که چشمای ِ عروسکم رو درست کنی.
روزها گذشت اما عروسک همچنان کور مونده بود.
مادر دخترک متوجه ِ غمگینی ِ دخترک شده بود. یه روز صداش کرد و بهش گفت: دخترم چیزی شده؟ چی تورو اینقدر ناراحت کرده؟ به من بگو! دخترک اول سکوت کرد. نمیخواست مادرشو ناراحت کنه. اما یوهو بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن و همونطور که هق هق میکرد ماجرا رو تعریف کرد.
مادر دخترک رو بوسید و با لبخند گفت: خب اینکه چیزی نیست. فردا عروسک رو میبریم پیش دکتر عروسکا تا تعمیرش کنه. دخترک یه دنیا خوشحال شد.
فردای اون روز عروسک با دوتا چشم آبی دخترک رو نگاه میکرد.
دخترک رو کرد به مادرش و گفت: مامان تو از خدا مهربون تری :)
خدا از چی باید خجالت بکشد از اینکه اون بچه مادر داره ومادرش مهربون و اینکه غم دخترشم میفهمه ولی همی این مواردو خودش برای دخترک مهیا کرده.
مشکل اینکه ماهمه می خوایم خودش یه کاری را بکند و این اولین اشتباه
[Reply]
سعید Reply:
آذر ۱۱ام, ۱۳۸۸ at ۲۱:۵۹
آفرین
[Reply]
البته منظور خشایاره
[Reply]
khaili khaili ghashang bud 4 khate akharesho mituni behtar koni yekam hendi shod akharesh wali waghean aaali minevisi mersede
[Reply]
یه قصه خوب دیگه، هم قشنگ بود هم احساساتی، کرسمس هم که هست، قشنگ بود در کل مرسده جان
[Reply]
خدا اینقدر محجوب بود که حتی بروی دخترک هم نیاورد. چرا که ان مادر هم از طرف خداست.
[Reply]
ممنون از داستان زیباتون
[Reply]