تحصیل
تو نامهی قبولی نوشته بود سهشنبه (۴ اکتبر ) مراسم ِ خوشآمدگویی ِ ترماولیها (جشن ِ شوکوفهها) برگزار میشه.
تا شهری که دانشگاه قرار داشت یک ساعت تو راه بودم. توی ِ اتوبوس یکی از دخترایی که تو امتحان ِ ورودی باهم آشنا شده بودیم رو دیدم و از اینکه تنها نبودم خوشحال شدم و زود رفتم طرفش و باهم راه افتادیم به طرف ِ سالن. چشممون دنبال ِ قیافههای ِ آشنا بود ولی از هرکی که بهش میومد از بچههای ِ Accessory Design یا حداقل Mode باشه میپرسیدیم تیرمون به سنگ میخورد. تو چهرهی همه میشد دید که هنوز باورشون نشده چه اتفاقی افتاده. همه مات و مبهوت بودن.
ساعت ۱۱ همهی ترم اولیها تو سالن همایش جمع شدیم تا رئیس ِ دانشگاه ِ فورتسهایم بهمون خوشآمد بگه. مراسم با قطعهی معروف ِ “قیاس ِ انگشتری” از نمایشنامهی ناتان ِ خردمند شروع شد. بعد رئیس دانشگاه برامون حرف زد و بعدش شهردار سخنرانی کرد و در آخر هم ۲تا از تشکلهای ِ مهم ِ دانشجویی خودشون رو معرفی کردن. یکی از این تشکلها که کارش برنامهریزی ِ جشن و شادی و خوشگذرونی ِ دانشجوهاست بهمون گفت که توی ِ ماه ِ نوامبر پارتی ِ جدیدیها برگزار میشه که خود ِ ترماولیها مسئول ِ برنامهریزیش هستن. ینی ما! هرکی که آمادهی همکاری بود باید اسمشو تو لیست مینوشت. منم مثل ِ یک دانشجوی ِ جوزده اسممو تو قسمت ِ طراحی ِ مراسم نوشتم.
نمایندههایی از ترمای ِ بالاتر ِ هررشته راهنمامون شدن و دانشگاه رو بهمون نشون دادن. نفری یه کیسه هم بهمون دادن که توش یه بطری آبجو و هلههوله و یه سری مجله و اطلاعات و البته یکعدد کاندوم وجود داشت.
از بانک و بیمه هم اومده بودن و غرفهی “بیاید با ما آشنا بشید” راه انداخته بودن.
بعد از این مراسم گروه گروه شدیم تا جاهای ِ دیدنی ِ شهر ِ نچندان زیبای ِ فورتسهایم رو بهمون نشون بدن. رئیس ِ موزهی جواهرات ِ فورتسهایم راهنمای ِ گروه ِ ما بود. پیاده راه افتادیم تو شهر و به تاریخ ِ شهر گوش فرا دادیم. شهری که تو جنگ ِ جهانی ِ دوم با خاک یکسان شده بوده و تو ۱۰سال دوباره ساختنش که این با عجله ساختن رو میشه تو معماری ها و خیابونسازیهاش مشاهده کرد.
بعدش با آلیسا ( همون که تو اتوبوس دیدمش و تمام ِ مدت باهم بودیم) رفتیم خوابگاه. از اونجایی که منم تصمیم دارم مجبور نباشم هرروز ۲ساعت رو تو قطار و تراموا و اتوبوس بگذرونم و مهمتر از اون بالاخره مستقل شم و زندگی ِ دانشجویی ِ واقعی رو آغاز کنم ازش کلی اطلاعات در این مورد گرفتم.
ساعت ۹ شب آماده شدیم و به کلابی رفتیم که قرار بود اونشب آغاز ِ سال ِ تحصیلی رو جشن بگیره و اونجا با چندنفر دیگه از همرشتهایهامون بیشتر آشنا شدیم.
ساعت ۱۲ شب وقتی که دیگه جایی برای ِ تکون خوردن نبود (چه برسه به رقصیدن) کلاب رو ترک کردیم.
فرداش روز ِ ثبتنام بود. مدارکی مثل ِ گزارش ِ کارآموزی و کارنامهی کارآموزی و کارت ِ بیمه و قبض ِ شهریه و .. تحویل دادیم و پروندهدار شدیم.
کارت ِ دانشجویی و برنامهی کلاسهارو بهمون تحویل دادن و رسمن دانشجو شدیم! در پوست ِ خودمون نمیگنجیدیم. اول از همه شمارهدانشجوییمو حفظ کردم.
بعدش به کتابخونهی دانشگاه رفتیم تا اکانتمون رو فعال کنیم. از این به بعد همهی ایمیلها از طرف ِ دانشگاه رو تو این اکانت دریافت خواهیم کرد. هنوز هیچی نشده ۷تا ایمیل داشتیم!
بعد از کاغذبازی ها به دانشکدهی فنی و حقوق رفتیم که از دانشکدهی ما (طراحی) ۱۰دیقه با اتوبوس فاصله داره. اونجا اینفوبازاری(infobazar) بود که با تشکلهای ِ دانشجویی ِ زیادی آشنا شدیم که هرکدوم مسئول ِ چیزی بود. تو یکی از این گروهها برای ِ کلاس زبان و یوگا ثبتنام کردم. (در راستای ِ جوزدگی ِ یک دانشجوی ِ ترماولی)
قرار شد ساعت۷شب همهی دانشجوها در جایی جمع شن تا مراسمِ Pub Crawl هم برگزار بشه. در این مراسمِ محبوب که اولِ هرترم برگزار میشه ترمبالاییها کلابها و بارهایِ شهر رو به ترماولیها نشون میدن و تویِ هر بار یا کلابی که میرسن نیمساعتی توقف میکنن و به عیشو نوش میپردازن تا سنتهارو اجرا کنند با تخفیف ِ ویژه.
از اونجایی که هیشکی از بچههای ِ طراحی رو پیدا نکردیم با دانشجوهای ِ مکانیک همراه شدیم. خوش گذشت.
فرداش کلاس داشتیم. معرفی ِ کارگاه ِ طلاسازی. البته خب با آلیاژ کار کردیم فقط. از ساعت ِ ۹ صبح تا ۵ بعد از ظهر مشغول به اره کردن و سوراخ کردن و سوهان زدن بودیم. البته در این میان برای ِ اولین بار به عنوان ِ دانشجو توی ِ سلف ِ دانشگاه ناهار خوردیم!
روز ِ بعد هم به همین منوال بود با این فرق که آلیاژش سختتر بود و با ارهی کلفتتری کار کردیم. از کتف تا نوک ِ انگشت ِ دست ِ چپم هنوز درد میکنه ولی از نتیجه راضیم. تجربهی شیرینی بود.
خوشحالکنندهترین قسمت ِ داستان اونجایی بود که فهمیدم از ۲۵نفری که تو امتحان ِ ورودی شرکت کردن فقط ما ۱۳ نفر قبول شدیم! هنوزم باورم نمیشه.
و اینگونه بود هفتهی اول ِ دانشگاه.
اینم چندتاعکس از آنچه گذشت:
سخنرانی ِ رئیس ِ دانشگاه
خود معرفی کنی ِ تشکل ِ جشن و شادی ِ دانشجویی و برنامهریزی ِ ترماولیهاپارتی
مطیعانه به دنبال ِ راهنماهامون راه میرفتیم
ساک ِ حاوی ِ بطری ِ آبجو و غیره
دانشجویانِ پایبند به اصول که جمع شدند برن تور ِ گردشگری ِ کلابها و بارها
اشاره به خطوط ِ خیلی صافی که اره کردم
نمونهای از یک دانشجوی ِ جان بر کف در راه ِ علم و دیزاین
۷ساعت ِ تمام مشغولش بودم. کم الکی نیست